شب های بیمار...

زندگی رو دور تنده و نمیفهمم چجوری روزا و ماها میگذره. امروز با ویسمار (اولین خونه م تو ژرمنستان) خدافظی کردم. این روزا پر از حس نا امنی و ترس و هیجانه، ولی میگذره و اینارم یادم میره.میدونی چی یادم نمیره؟اینکه انقد خوشبختم که برام با ذوق اتاق آماده کردن و وسیله چیدن و هر کاری میکنن برام که به آرزوهام نزدیک تر شم. اینکه یه نفر انقدر رفیقه که وسط دعوا و صدتا اختلاف عقیده بهم میگه بنفش اینو بدون تو هرکاری کنی واسه من‌ هیچی عوض نمیشه. تو از دیوار مردمم بالا بری میگم اون موقع شرایط این بوده لابد!اینکه همیشه چند نفر هستن که از رفتنم ناراحت باشن.اینکه حتی وقتی یهو خون به مغزم نمیرسه و گه کاری میکنم، به روم نمیاره و آخرش میگه دل منم خیلی برات تنگ‌ شده بود.اینارو یادم نمیره. شب های بیمار......ادامه مطلب

این روزها و در آستانه سی سالگی به خودم و سالهایی که پشت سر گذاشتم خیلی موشکافانه نگاه میکنم.به چیزایی که به دست آوردم و به چیزایی که از دست دادم…یکی از چیزایی که از دست دادم احتمالا قدرت نوشتن بوده.بعدها شاید تونستم با کلمات ذهن آشفته م جمله بندی کنم.ولی الان:نگرانی- روزمرگی-شکست - 151 GKD- چشمای گود-رواق-خانواده-اتحاد-خانه سبز-یاور همیشه مومن-دلگیری-موی سفید-دراماکویین-ترس-بوی بافت یقه اسکی سرمه ایه-دلتنگی-تراما-بوسه ی بدون ترس-ویسمار 01.08- یورو-رویت-جدایی-ویدیو کال-لانگ دیستنس-ویروس-انقلاب۱۴۰۱-تنهایی-ساز و کار دفاعی-Baugrube-هلند-گل هام-Squirting-بچه چش آبی سیاهپوست-رسوای علی عظیمی-سیمای آزادی-Mon Amour-زبان-قلب سفید-از هم پاشیدگی-کراش-هورنی-zufrieden?-نسیم خنک ساعت ۸:۲۰دقیقه صبح- بریتا-ساتیوا-موفقیت-اَدا-عشقق-یار دیرین-زن زندگی آزادی…. شب های بیمار......ادامه مطلب

«حتی زیر دوشم یه چشمم به گوشیم بود» - چجوری خدایی اصن اون میاد تو ذهنت؟ نکنه واقعا دیگه حتی تو ذهنش‌ هم نمیام! شب های بیمار......

علی: سعید من فهمیدم چمه، من دیگه عاشق نمی‌شم ولی همش دلم میخواد یکی باشه... ‏⁧‫#شرقی‌غمگین‬⁩ شب های بیمار......

-Don't take it as a failure ,  take it as a new chance.

Sometimes it just hurtssssss. You know better than anyone that I gave my best here and I'm just thinking if my best is not enough, what the fuck I'm doing anyway in my life.

-It’s all about timing. It doesn’t mean you’re not qualified.

Agaaaain... Timinig…

شب های بیمار......

امروز با گل های لاله نارنجی روی میز کارم شروع شد. توی تراس با جام شادی و شراب پرتقالی و دفترچه بنفشه ادامه پیدا کرد. و در آخر با فاک دادن به کرونا و بغل کردن هم تموم شد...

.Ach komm, scheiß auf corona

خب خیلی وقتا شرایط اونجوری که میخوای پیش نمیره. ولی... تلاش کردم.دوست داشتم. دیده شدم و دوست داشته شدم. حس رضایت دارم. هرچند با یه بغض ته گلو!

شب های بیمار......

ولی میدونست.

خبر داشت...

از نگاهش میفهمیدم!

 

پارادوکس- کامبیز حسینی- این یک برنامه عاشقانه است.

شب های بیمار......

?Ja

[ چشمای خیره ی خسته ی درشتِ قرمز ! ]

 .Ja, Natürlich

[ دزدیدن نگاه از شرم و خجالت سخت ترین کار ممکنه وقتی دلت میخواد تا ابد خیره بمونی . ]

 

?  wieso kann ich diesen Moment nicht vergessen und er wiederholt sich die ganze Zeit

 

شب های بیمار......

سالهاست كه ميگذرد... سالهاى سال...من براى آخرين بار عميقاً به تو و هر چاله اى كه بعد از تو ، در دل و ذهنم پر نشد فكر ميكنم. به اينكه سالها با خودم لج كردم و عاشق كسى ماندم كه لايق هيچ چيز جز تنفر محض شب های بیمار......ادامه مطلب

پنیک کردن راجب آینده تو روز تولد عادیه! 

یکی خوشحاله، یکی ناراحته، یکی ام از بیخوابی نصف شب با لباس تو وان حموم ولو میشه و ساعتها سیگار میکشه و فکر میکنه کجای زندگی گیر کرده و چی میخواد ار این همه پوچی بی سر و ته!

 

شب های بیمار......